وضعیت تلخ آوارگان مسلمان روهینگیایی در مرز میانمار و بنگلادش
وضعیت تلخ آوارگان مسلمان روهینگیایی در مرز...
باور کنید ما بنگلادشی ها نمیتوانیم یک میلیون مسلمان آواره روهینگیایی را بپذیریم.» اینها حرفهای «سرور» عضو داوطلب یک مؤسسه خیریه در بنگلادش است. او و برادرش محمد هر دو دانشجو و اهل شهر «کاکس بازار» هستند، نزدیکترین شهر به اردوگاه پناهندگان. هر دو به علاوه تعداد بسیاری از جوانان داوطلب بنگلادشی از زن و مرد برای کمکهای بشر دوستانه اینجا در مناطق مرزی حاضر هستند. درمنطقه «اوکیا» و نقطه مرزی «جامال کاتالیا» با بشیر و دوستانش صحبت میکنم. آنها در تقسیم کمکهای ارسالی و پخش کردنشان میان آوارگان روهینگیایی فعالند. هرچند میگویند اینجا آنقدر کارهای متعدد میکنند که خودشان هم دقیقاً نمیدانند چه وظیفهای دارند. بارها تأکید میکنند جمعیت آوارگان زیاد است و کمک زیادی از آنها و دیگر بنگلادشیها برنمیآید.
اصلاً تصور نکنید که کمپ آوارگان در یک یا چند نقطه مرزی کشور بنگلادش با میانمار متمرکز شده. بلکه خط مرزی بلندی را در نظر بگیرید که سیل آوارگان گروه گروه در آن جای گرفتهاند. برخی از سوی جنگل و تعدادی هم از سوی رودخانه «تک نف» خودشان را به اینجا رساندهاند. برخی به پناهندگان قدیمی که کمتر از 100 هزار نفر بودهاند پیوستهاند و بقیه به قول محلیها تازه واردند. تازه واردهایی که هرکدام با خود داستانهای دردناکی به این سوی مرز آوردهاند. تازه واردها هم البته دستهبندیهای متفاوتی دارند؛ آنها که یک ماه است آمدهاند تا حدودی جاگیر شدهاند و آنهایی که چند روزی است رسیدهاند در شرایط فلاکت بارتری به سر میبرند.
در دومین روز حضورمان در کمپهای آوارگان میانماری، بنگلادشیها درباره شرایط پناهجویان برایم بیشتر میگویند. سرور 23 ساله و برادرش مثل خیلیهای دیگر از بنگلادشیها تأکید میکنند که جمعیت آوارگان روهینگیایی که در درگیری اوایل شهریورماه امسال میانمار به نقاط مرزی بنگلادش پناه آوردهاند خیلی بیشتر از 400 هزار نفری است که در آمارهای رسمی بر آن تأکید میشود. آنها میگویند دستکم یک میلیون نفر طی ماه اخیر به اینجا پناه آوردهاند و مستندات آنها هم کار میدانیشان در این مناطق است. یکی از اتوبوسهای پخش مواد غذایی تازه از راه رسیده. از این سوی جاده دستهایی را میبینم که به سمت بالا دراز شدهاند. دستها کنار هم منظم، بالا و پایین میروند تا به گونیهای سفید برسند؛ مثل یک دعای دسته جمعی. دستهایی که به سوی آسمان دراز میشوند. خیلیها همان پای کامیون نشستهاند و در میان لباسهای کهنه به جستوجوی لباسی مناسب برای خود یا فرزندانشان مشغولند.
بشیر و دوستان امدادگرش در منطقه جامال کاتالیا که تقریباً در 60 کیلومتری کاکس بازار قرار دارد، مشغول امدادرسانی به آوارگان هستند. کمپهای آوارگان اینجا هم درست شبیه کمپی است که روز گذشته در «پالون کالی» دیدهام. همه چادرها از جنس پلاستیکاند و با چوب بامبو برپا شدهاند. همه جا تا چشم کار میکند هیزم و چوب بامبو روی زمین میبینی. چادرها روی تپهها و در کنار مزارع برنج قرار گرفتهاند؛ مزارع برنج بنگلادشیها. بنگلادشیها میگویند ما مهربان بودهایم که زمینهایمان را در اختیار آوارهها قرار دادیم برای اینکه چادرهایشان را بزنند کلی درخت قطع کردند، اما چارهای نبود. تا دلت بخواهد اینجا کودکان قد و نیم قد روی گل راه میروند. چادرها خالی از وسایل اولیه زندگی است و کمتر خانوادهای زیرانداز دارد و زندگی روی فرشی از گل جریان دارد؛ ازغذا خوردن گرفته تا خوابیدن.
شاید برای همین است که اغلب مردان و کودکان کمترین لباس ممکن را برتن دارند. چادرها را روی تپهها برپا کردهاند تا از بارانهای موسمی در امان باشند. اما جاوید داوطلب 25ساله بنگلادشی میگوید در فصل بارانهای موسمی همه چادرها زیر آب خواهد رفت. او از حالا نگران است. ساعتهای اولیه صبح است و کمپ آوارگان پر از جنب و جوش. کودکان در جستوجوی غذا بدون توجه به ماشین یا هر چیز دیگری در جاده آوارهاند. یکی از تلمبه دست ساز کنار خانهاش آب بر میدارد و دیگری با وسایلی که از این سو و آن سو جمع کرده برای خودش مغازه کوچکی ساخته.
یکی از اعضای یک جمعیت خیریه بنگلادشی برایم توضیح میدهد که حدود 11 هزار کودک بیسرپرست اینجا در کمپها آوارهاند. کودکانی که یا پدر و مادرشان را در جریان حمله نظامیهای میانمار از دست دادهاند یا در جریان فرار به اینجا در رود نف غرق شدهاند و برخی از پدران هم در میانمار ماندهاند به امید بهتر شدن اوضاع و برقراری امنیت. برای همین در کمپ پناهندگان تا چشم کار میکند زنهای بیپناه میبینی و بچههای سرگردان.
در بیمارستان صحرایی کنار جاده که با چوب بامبو درست شده، چند پزشک با وسایل اولیه بیماران را معاینه میکنند. بیبی بیگم زن روهینگیایی پاهایش زخم است. میگویند در جریان فرار از خانه به اینجا و به خاطر پیادهروی طولانی آسیب دیده. دکتر فهیم دانشجوی سال آخر پزشکی معاینهاش میکند. 2 دختر 15 و 18 ساله این زن، در میانمار تنها ماندهاند و او نمیداند چه بلایی سرشان آمده. زن گیج و مات است. مثل بقیه مثل اغلب آوارگان. دکتر فهیم و دیگر پزشکان جوان یک ماه است اینجا مشغول کارند و تا یک ماه دیگر هم در منطقه خواهند ماند. او تب، سینه درد و بیماریهای عفونی و زخمهایی را که بر اثر حادثههای گوناگون ایجاد شده، مشکل اصلی آوارگان میداند. تنها زنانی که میخواهند زایمان کنند یا زنان و مردانی که در شرایط خطرناک هستند، با تشخیص آنها به بیمارستانهای کاکس بازار فرستاده میشوند. او و دیگر پزشکان حاضر در بیمارستان صحرایی هم معتقدند برای آوارگان بهترین کار این است که به کشورشان برگردند. برای اینکه بیشتر آوارگان زنها و بچههای بیپناه هستند و بنگلادش هم کشور فقیر و توسعه نیافتهای است و نمیتواند کمک زیادی به آنها بکند. امجد حسین مرد بنگلادشی دیگری که برای کمک به آوارگان بارها به کمپهای مختلف سر زده میگوید: «اگر آنها اینجا بمانند، همه میمیرند، همهشان میمیرند، ما مطمئنیم. چند روز دیگر بارندگیها شروع میشود و نمیتوانیم به همه یک میلیون نفرشان کمک کنیم.»
منبع و مشروح خبر: روزنامه ایران
عکس: تسنیم